{تاریخ گمشده}p5
یوری ویو:
(چند روز بعد)
ی سری اطلاعات پیدا کردم که مطمِنم حال تینا رو بهتر میکنه الان دارم میرم خونشون که باهاش حرف بزنم تینا تو این چند روز خیلی داغون شده اون واقعا جونگکوک رو دوست داشت
...
رسیدم خونشون و ماشین رو پارک کردم تهیونگ در رو باز کرد اوه میخواست بره بیرون و حسابی خوشتیپ کرده بود وای این پسرخاله من خیلیییی کراشه
ته:عه پس تو اینطوری فکر میکنی؟(با خنده)
یوری:چی چی
ته:فکر کنم بلند بلند فکر کردی خانم کوچولو(با خنده شدید)
وای شت ریدم
یوری:ام امممم من کار دارم خدافظظظظظظظظظظ
دویدم طرف اتاق تینا
...
تینا ویو:
داشتم گریه میکردم و عکسای جونگکوک رو میدیدم که یهو کی در اتاقو با شدت باز کرد
یوری:پاشو تینا بریم میوه برداریم که خبرا رو بهت بگم
تینا:بریم میوه برداریم بریم اتاق مخفی
یوری:اوکی
میوه و خوراکی برداشتیم و رفتیم بالا
یوری ویو:
تینا یکی از کتابهای کتابخانه رو اروم کشید بیرون و با حالت خاصی کتاب خونه رو هل داد عقب و راه باز شد و رفتیم تو اتاق مخفی واو اینجا واقعا عاشقانست
نشستیم روی تخت و تینا گفت:زود باش بگو دیگه
یوری:خب ببین
لبتابم رو باز کردم و مدارکو نشونش دادم
یوری:طبق تحقیقات من و این مدارک نشون میدن که کوک بهت خیانت نکرده و دختره همکارشه تو غذاش ی چیزی ریخته که نتونه تکون بخوره گذشتتش رو صندلی و بغلش کرده که تو اومدی
تینا:ولی وقتی منت رسیدم کوک پاشد
یوری:اونموقع اثرش پریده بوده
تی تی(لقب تینا یادم رفت تو معرفی بزارم):واییییی مرسی یوریییی عاشقتمممم
یوری:خب حالا برو بهش بگو
تی تی:بیا اماده شیم شب با تهیونگ اومد اینجا بهش میگم بیا اول بریم خرید میخوام بهترین باشم
یوری:اوکی
(پایان)
بچه ها من نمیخوام اذیت کنم ولی شمام حمایت نمیکنید من کلی زحمت میکشم دستم درد میگیره از این به بعد شرط میزارم
شرط پارت بعد:5 لایک 5 کامنت (اگه حتی ی نفرم 5 تا کامنت بزاره قبوله ولی باید نظرشو درمورد فیک بنویسه یا سوال بپرسه یا هرچی ولی استیکر و اینا نزارید)
(چند روز بعد)
ی سری اطلاعات پیدا کردم که مطمِنم حال تینا رو بهتر میکنه الان دارم میرم خونشون که باهاش حرف بزنم تینا تو این چند روز خیلی داغون شده اون واقعا جونگکوک رو دوست داشت
...
رسیدم خونشون و ماشین رو پارک کردم تهیونگ در رو باز کرد اوه میخواست بره بیرون و حسابی خوشتیپ کرده بود وای این پسرخاله من خیلیییی کراشه
ته:عه پس تو اینطوری فکر میکنی؟(با خنده)
یوری:چی چی
ته:فکر کنم بلند بلند فکر کردی خانم کوچولو(با خنده شدید)
وای شت ریدم
یوری:ام امممم من کار دارم خدافظظظظظظظظظظ
دویدم طرف اتاق تینا
...
تینا ویو:
داشتم گریه میکردم و عکسای جونگکوک رو میدیدم که یهو کی در اتاقو با شدت باز کرد
یوری:پاشو تینا بریم میوه برداریم که خبرا رو بهت بگم
تینا:بریم میوه برداریم بریم اتاق مخفی
یوری:اوکی
میوه و خوراکی برداشتیم و رفتیم بالا
یوری ویو:
تینا یکی از کتابهای کتابخانه رو اروم کشید بیرون و با حالت خاصی کتاب خونه رو هل داد عقب و راه باز شد و رفتیم تو اتاق مخفی واو اینجا واقعا عاشقانست
نشستیم روی تخت و تینا گفت:زود باش بگو دیگه
یوری:خب ببین
لبتابم رو باز کردم و مدارکو نشونش دادم
یوری:طبق تحقیقات من و این مدارک نشون میدن که کوک بهت خیانت نکرده و دختره همکارشه تو غذاش ی چیزی ریخته که نتونه تکون بخوره گذشتتش رو صندلی و بغلش کرده که تو اومدی
تینا:ولی وقتی منت رسیدم کوک پاشد
یوری:اونموقع اثرش پریده بوده
تی تی(لقب تینا یادم رفت تو معرفی بزارم):واییییی مرسی یوریییی عاشقتمممم
یوری:خب حالا برو بهش بگو
تی تی:بیا اماده شیم شب با تهیونگ اومد اینجا بهش میگم بیا اول بریم خرید میخوام بهترین باشم
یوری:اوکی
(پایان)
بچه ها من نمیخوام اذیت کنم ولی شمام حمایت نمیکنید من کلی زحمت میکشم دستم درد میگیره از این به بعد شرط میزارم
شرط پارت بعد:5 لایک 5 کامنت (اگه حتی ی نفرم 5 تا کامنت بزاره قبوله ولی باید نظرشو درمورد فیک بنویسه یا سوال بپرسه یا هرچی ولی استیکر و اینا نزارید)
۲.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.